آن سوی وحشت؛ اعتراف صادقانه
می بینی که با آموزه های اخلاقی و شعار های کلیشه یی که پیرامون و اجتماع بر تو تحمیل کرده اند، نمی توانی درد ها را التیام ببخشی؛ پس باید فراتر از محیط پیرامون و انبار های ذهن خود که ساخته و پرداخته اطراف تو است، بیاندیشی و داوری کنی.
حمید نیلوفر، جوان افغانستانی مقیم کانادا، خاطرات خویش را در کتابی به نام (آن سوی وحشت) در تورنتو با شماره گان 500 به نشر رسانده است همچنان این کتاب از طریق وب سایت های مشهوری چون کابل نات و آسه مایی نیز به نشر رسیده و واکنش مثبت و منفی خواننده گان را برانگیخته است. میتوان ادعا کرد که این کتاب به نحوی خواننده گان را تکان داده است. همه فکر می کنند که آیا باید خاموشانه و محتاطانه از کنار آن گذشت ویا هم آزادنه و دلیرانه بدون هیچ تعقیدی در مورد آن صحبت کرد؟
این کتاب سلسله خاطرات یک شهروند افغانستان است که با جرات و صراحت بی نظیری پرده های ضخیم خود سانسوری را درهم شکسته و در مورد معضله اجتماعی که قرنهاست در جغرافیای ما صحبت در مورد آن تابو به شمار می رود، صحبت رانده است؛ معضله یی که وجود دارد و تداوم نیز می یابد. پس باید با صراحت در مورد آن صحبت کرد و با شفافیت و صداقت عقده های گروهی از انسان های که چوب طبیعت را خورده اند بازگشایی کرد و به شفای درد آنها پرداخت. افزون بر آن "آن سوی وحشت" گوشه های از زنده گی جوانان افغان را نیز بازتاب می دهد که برای رسیدن به کشور های غربی تلاش می کنند و در این راستا دشواری ها و خشونت هایی غیر قابل تصور را متقبل می شوند. بازگویی خاطرات راوی از زنده گی زنان افغانستان نیز در "آن سوی وحشت" بازتاب یافته اند؛ حالا بگذریم از این که غیر هنرمندانه و با نثر زمخت بیان گردیده اند؛ چون " آن سوی وحشت" به هیج عنوان کتابی نیست که بتوان در مورد ریزه کاری های ادبی و یا جایگاه آن در میان آفریده های هنری و ادبی صحبت کرد. آقای حمید نیلوفر،نویسنده کتاب، نیز این موضوع را تذکر داده و حتا اعتراف کرده است که قبل از نبشتن خاطرات خود، هیچ کتابی را نخوانده بود؛ تنها بعد از این که در مورد نبشتن خاطرات خود تصمیم می گیرد، کتاب "گدی پران باز" خالد حسینی و یک کتاب دیگر را از سر تصادف انتخاب می کند و می خواند. گرچه کتاب با وجود نثر ضعیف آن گاهی صحنه پردازی های زیبایی هم دارد. چنان چه اگر نویسنده شیوه نبشتار خود را همانند قسمت نخستین کتاب حفظ می کرد، بدون شک ممکن می گردید که از جایگاه ادبی کتاب نیز سخن راند. جاهایی از خاطرات که او از احساسات خود سخن می راند نیز با قوه تخیل قوی و زیبا پرداخته شده اند. اما نمیتوان انکار کرد که کتاب پر است از خاطرات، تصویر ها، فاکت ها و ملاحظاتی که اگر آقای نیلوفر بیشتر کتاب می خواند و بیشتر کار می کرد ، یک کتاب ناب ادبی اجتماعی به شمار می رفت. ناگفته نباید گذاشت که درک فلسفی و وجودی نیلوفر از زنده گی و پیرامون در تمامی خاطرات محسوس است. نگاه کنید او چه می گوید:
" من در اینجا خاطرات خودم را نوشته ام، با هیچ کسی در جنگ نیستم و در تبعیضگری هیچ کسی را مقصر نمیدانم؛ چون ما همه جزء طبیعت هستیم و این طبیعت است که خشن و وحشی است و با گوناگونیهای خودش همیشه در جنگ است."
او با طنز و طعن بر تعریف های نادرست و کلیشه های پر از اغراق که افغان ها بدانها ریاکارانه افتخار می کنند، و خود بر نادرستی آن واقف اند، نیشخند می زند:
"روزی با دو نفر از همسایگان مان نشسته بودم و داشتیم صحبت میکردیم، یکی از آنها ۳۴ - ۳۵ سالش بود، از مردم اصیل کابل و از با فرهنگترین مردم افغانستان بود، دوازده سال مکتب را هم تمام کرده بود و یک مدتی را هم در پاکستان گذرانده بود. به ارتباط این که یک مدتی را در پاکستان گذرانده بود از پاکستان تعریف کرد و گفت: «در پاکستان هر طرف که بروی میبینی پر از ایزک است، اما قربان افغانستان باغیرت شوم که هیچ ایزکی در اینجا وجود ندارد. من تا حالا هیچ ایزکی را در افغانستان ندیده ام.»
من که در آنجا نشسته بودم با خود گفتم:
«در این وحشت ایزک مگر میتواند که نفس بکشد! اینجا که سه نفر نشسته ایم حد اقل یک نفر ایزک وجود دارد تا چه برسد بر کل افغانستان که آیا ایزکی در آن وجود دارد و یا خیر!»
در افغانستان کلمه ایزک به مثل کلمات جن و شیطان میماند که تا حالا هیچ کسی آنها را ندیده است، اما همیشه روی زبانها میچرخند. من تا روزی که در افغانستان بودم هیچ کسی را ندیدم که به نام ایزک واقعی توسط مردم شناسایی شود. اما اگر کسی به نام ایزک شناسایی شود، دیگر به شرمسارترین مسخره قرن تبدیل خواهد شد و آن چنان مسخره و تحقیرش خواهند کرد که یا کاملاً دیوانه شود و یا از مسخره و تحقیر بمیرد. خود او را چه که حتی تمام خانواده و اقاربش را نیز مسخره خواهند کرد."
جنگ، بحران، فقر، غربت، نابه سامانی های جامعه همراه با تنش ها واکنش ها و خشونت های روانی و جنسی، مریضی ها و نارسایی های جسمانی و روانی، خشونت های داخل خانواده، زنده گی زنان، طلاق، ازدواج همه موضوعاتی اند که در سلسه این خاطرات مرور شده اند. اما مهمترین ویژه گی کتاب صداقت نویسنده با خواننده گان وتلاش او برای برداشتن لایه های خودسانسوری از ذهن خودش و در نتیجه ترغیب افکار عامه برای پذیرفتن این قشر اجتماعی است.
حمید نیلوفر خود را در صورتی که این عنوان به منظور تحقیر و توهین به کار نرود، "ایزک" می نامد. او تعریف روشنی از ایزک ندارد و آن چه که از تمایلات و خواست های او استنباط می گردد با آن تعبیری که از این مفهوم در جامعه افغانستان وجود دارد، همخوانی ندارد. شاید بیشتر بتوان او را تراوستی نامید.
برای شناخت و درک این قشر اجتماعی که قرن هاست ناگزیر بوده اند هویت خود را پنهان بدارند تا مورد کناره گیری، خشونت و خشم مردم برای گناهی که نکرده اند، قرار نگیرند، باید کار جدی و متین صورت بگیرد. کسانی که به دلیل اختلال هورمون ها و دلایل دیگر طبیعی در این موقعیت قرار گرفته اند، سزاوار خشونت و توهین نیستند. حالا اگر منظور از انحراف روانی که اکتسابی به دست آمده است، باشد، بحث دیگریست.
با خوانش کتاب( آن سوی وحشت) اندوه عمیق و وحشت تعریف نکردنی را تجربه کردم. افزون بر آن، کتاب شرمم ر ا بر نادانی های و ندانستنی هایم در مورد مهمترین دشواری های اجتماعی نیز برانگیخت و متوجه شدم که نظام آموزشی و تربیتی در کشور مان پر از تناقض ها، دروغ ها و سرپوش گذاری به حقیقت هاست.
منظور صحه گذاشتن و یا رد کردن آن چه او در خاطرات خویش مطرح می کند نیست، بل هدف این است که این نبشتار صادقانه و عاری از خودسانسوری را باید جدی گرفت، تا حافظه تاریخی مردم و جامعه را بازسازی و ترمیم کرد و در گفتار، نبشتار و کردار صداقت، شفافیت را با خود خود، و مخاطبان خود سرمشق ساخت. ان چه را که درست است پذیرفت، و ان چه را نیاز به بازنگری دارد، مرور دوباره کرد و برای علاج آن کوشید.
رویکرد:
http://www.afghanasamai.com/Obaidi/Afghanasamai-Oabidid.com-ausgabe12/Homo....htm
شهرنوش برای طرح دیدگاههای گوناگون در عرصه های اجتماع، ادبیات و فرهنگ بنیاد نهاده شده است.