آن روزها...
سالهاست که نسرین را ندیده ام اما هرگاهی که برگ های زرد درختان را زیر پا می کنم او را به بیشتر به یاد می آورم. نسرین با مهربانی برگ ها را از زمین بر می داشت و می بوسید و بر برگ های تباه شده از جبر خزان اشک می ریخت.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۸۷ ساعت 12:46 توسط منیژ باختری
|
شهرنوش برای طرح دیدگاههای گوناگون در عرصه های اجتماع، ادبیات و فرهنگ بنیاد نهاده شده است.