روایت آیینه؛ روایتی از سرگشته گی نسل جنگ
احتمالا دو سال قبل این یادداشت را نبشته بودم امروز بعد از بازنگری دوباره در اینجا می گذارمش.
در سایتی
(که حالا فراموش کرده ام )هم بدون اشاره به منبع اصلی این جستار را کاپی کرده اند.
بازتاب زمان، توالی یا عدم توالی آن در داستان های مدرن از مقوله های بحث بر انگیز ادبیات داستانی معاصر اند. نویسنده نوگرا در زمان، عقب و جلو می رود و از زنجیرة زمان و مکان فرار می کند و یا هم آنها را به هم در می آمیزد. خوانندة امروز تنها خواننده نیست؛ بل او یکی از حلقه های پیوند زنجیره یی رمان است. در واقع رمان، بدون یاری خواننده در درک ساختار و محتوای آن مفهوم ارزشی خود را نمی یابد. خواننده از یک سلسله رویداد ها و اندیشه هایی که به صورت شکسته و پراگنده در فضای داستان در زمان و مکان مبهم جا به جا شده اند، رابطه علت و معلول را درک می کند و از تصاویر شکسته و در هم فرو ریخته یک تصویر کلی و حقیقی را می یابد. خواننده گان در رمان های نو (پسین نوگرایانه) خلاف رمان های سنتی انتظار پایان خوش یا بدی را ندارند.
شهرنوش برای طرح دیدگاههای گوناگون در عرصه های اجتماع، ادبیات و فرهنگ بنیاد نهاده شده است.