چند گپ در مورد (آن سوی وحشت؛ اعتراف صادقانه)
بعد از این که جستار کوتاهی در مورد کتاب(آن سوی وحشت) نبشتم، چند یاداشت خوب و تامل برانگیز گرفتم. این یاداشت ها مرا واداشت تا چند نکته را در نبشتارم واضح بسازم.
بعد از این که جستار کوتاهی در مورد کتاب(آن سوی وحشت) نبشتم، چند یاداشت خوب و تامل برانگیز گرفتم. این یاداشت ها مرا واداشت تا چند نکته را در نبشتارم واضح بسازم.
نگاهی مختصر به کتاب (آن سوی وحشت)
همین لحظه متوجه شدم که برای جناب نیلوفر واژه مرد را به کار برده ام؛ عجب نیست چون هنوز ذهن و روان مان برای پذیرش چیزی جز کلیشه های مکرر آماده نیست.
گاهی واقعیت ها آن قدر زشت اند که وقتی از کنار آن می گذری، با حس چندش آوری می خواهی آن را نبینی، نبویی، لمس نکنی و به ناخوداگاه ذهن بفرستیش. اما همه واکنش های تو در برابر این واقعیت چیزی جز تلاش های حقیر برای غرور کاذبی که خود برایت تراشیده یی، نیست. واقعیت با همه زشتی اش حقیقت دارد؛ پس باید آن را همچون فرزند معیوب و زشتی که عزیزش می داری و برایش نگران استی در آغوش بگیری و به او نیرو ببخشی. و شاید هم این چهره اصلا زشت نیست اما تو آن را زشت می بینی، چون چیزی جدا از آموزه هاییست که از پیرامون گرفته ای.