"آنچه که هنوز در روح های ما از خدا نشان دارد"
برای من شگفتی آور ست که چرا در کشور امنی چون ناروی این همه تدابیر شدید امنیتی گرفته شده است.
در مراسم اعطای جایزه نوبل من و مریم (دخترم) نیز از مدعوینیم. مریم خوشحال است که می تواند باراک اوباما مشهور ترین و شاید هم محبوب ترین شخصیت جهان را از نزدیک می بیند. شاید من هم خوشحالم؛ اما نمی دانم.
ناخودآگاه به اوباما پیوندی حس می کنم. این پیوند شاید ریشه در تبعیض، استثمار و استعماری دارد که پدران هر دوی ما در جهان بار آن را به دوش کشیده اند؛ همان باری را که حتا تا امروز به نحوی تجربه می کنیم. رنگین پوستان جهان و جهان سومی ها. او نخستین سیاهپوستیست که بزرگترین قدرت دنیا را رهبری می کند و ما جهان سومی ها در خیالات واهی ویا آرمانی خود، خویشتن را به گونه یی در قدرت شریک می بینیم. شاید هم این پیوند به خاطر غیر متعارف بودن اوباماست.
میلیون ها انسان از پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری سال 2008 ایالت متحد خورسند شده اند. با این که اوباما دنباله رو سیاست های قبلی است و تفاوت برجسته یی با اسلاف سیاسی خود ندارد؛ اما نفس انتخاب او در شور و هلهله دموکراسی نهادینه شده این کشور تحسین برانگیز است. میلیون ها سپید پوست که زمانی صحبت با سیاه پوستان را شرم و ننگ می دانستند، با رضایت و سرور به گزینش او پرداختند.
ساعت یازده و سی قبل از ظهر به مراسم می رسیم. برنامه از ساعت 10 آغاز شده است. با این که میزبانان ما بار ها هشدار داده بودند که تدابیر امنیتی شدیدی در گشایش مراسم اعمال خواهد شد، ما با سهولت از در ها می گذریم. دورتر از تالار، افرادی که مخالف اعطای این جایزه به اوباما اند، جمع شده اند و باتظاهرات آرام مخالفت خود را بیان می دارند. وقتی از کنار شان می گذشتیم، شنیدم که یکی از تظاهر کننده گان گفت که من شک دارم که اوباما این جایزه را گرامی بدارد.
با این که ظاهرا مردم ناروی قبل از آمدن اوباما خرسند بودند؛ اما امروز به گونه یی زمزمه های ناراحتی را می شنوم ؛ چون اوباما خلاف سایر برنده گان تنها یک روز را در ناروی سپری می کند و حتا برای کنسرت تعقیبی این مراسم که فردا برگزار می گردد، منتظر نمی ماند. زمزمه های نیز بود که اوباما با رد صرف غذا با خانواده شاهی نیز نارضایتی های را در افکار عامه این کشور به وجودآورده است.
تالار مرکزی اسلو از زیبایی چندانی برخوردار نیست. دیوار ها، پر از نقاشی اند. نقاشی ها بیشترینه تمثال های مردان و زنان برهنه اند. در اروپا به هر جایی که مجسمه و نقاشی می بینی، زیبایی ها بدن زن و مرد را تبلور داده اند؛ بدون هیچ شرم یا فروگذاشتی. در اروپا به زیبایی هنر پی می بری. فکر می کنم که هنوز خیلی زود است که مردمان سرزمین من با بدن انسان آشتی کنند و آن را مظهری برای گناه و وسوسه ندانند.
شایددر حدود یک هزار نفر به برنامه دعوت شده اند. قبل از این مراسم اعطای جایزه در سالن تعمیر نوبل در مرکز شهر اسلو برگزار می گردید؛ اما بعد از اعطای جایزه به میخاییل گرباچف ، نسبت شمار بیشتر مدعوین از میهمانان در تالار مرکزی اسلو پذیرایی می گردد.
الفرد نوبل کیمیادان سویدی، مخترع دینامیت، که از این مدرک پول زیادی به هم زده بود، بنیانگزار جایزه نوبل است. حتا گاهی گفته می شود که وجدان او برای اختراع موادی که سبب کشته شدن و تخریب محیط زیست می گردید، چنان دچار عذاب شد که قسمتی از ثروت خود را برای بزرگداشت از کسانی که برای صلح، تفاهم و تساهل همه گانی می کوشند و کسانی که در رشته های ادبیات، کیمیا، فزیک، طب به دستاورد های چشگمیر نایل می شوند، کنار گذاشت. تاریخ بشریت بار ها شاهد چنین شگفتی ها بوده است. وقتی از کلاشنیکوف مخترع سلاح وحشتناکی به همین نام پرسیدند که در مورد هزاران انسانی که از اثر این سلاح جان های شان را از دست داده اند، ناراحت نیست، در پاسخ گفت: من تنها به خاطر دفاع از سرزمین مادریم آن را ساختم. و حقیقت این است که نوبل نه به خاطر استفاده منفی از دینامیت بل به منظور پیشرفت و گسترش اقتصاد و مبارزه با طبیعت نه تخریب طبیعت، به اختراع آن دست یازیده بود.
نوبل در وصیت نامه خویش گفته است که این جایزه برای کسانی داده شود : "که بیشترین و یا بهترین فعالیت ها و تلاش ها را در راستای ایجاد دوستی و اتحاد بین کشورها، از بین بردن و یا کاهش دادن نیروهای ارتشی ثابت، و برگزاری و حمایت از کنفرانس ها و همایش های صلح انجام داده است."
جایزه های ادبیات، کیمیا، فزیک و طب در سویدن توسط کمیتة نوبل سویدن اهدا می گردد؛ اما دلیل این که چرا الفرد نوبل امتیاز اعطای جایزه صلح نوبل را با توجه به پس زمینة تاریخی اختلافات و ضدیت و رقابت تفریبا نامحسوس فعلی بین این دو کشور به کمیتة نارویژی تفویض کرده است، کسی به طور دقیق نمی داند. در همین مدت کوتاهی که در اسلو زنده گی دارم، متوجه حساسیت های بیشماری بین سویدی ها و نارویژی ها چه در برخورد های جدی و چه در شوخی ها شده ام.
ناروی کشور شاهی است و در تمام برنامه های مهم خانواده سلطنتی شرکت می ورزند. شاه هارولد، ملکه سونیا، شاهزاده ولیعهد هوکون مگنز با همسرش مته مارید در حالی که با آواز ترومپت پنج نوازنده همراهی می شدند وارد تالار شدند. به دنبال آنان رییس جمهور باراک اوباما و همسرش میشل اوباما.
جفت اوباما باریک اندام تر از تصویر هایست که در رسانه ها دیده ام. میشل لباس زیبای زربفت سبز رنگ به تن دارد. فکر می کنم که بانوی اول امریکا سالانه هزاران دالر را برای لباس ها و صورتش به مصرف می رساند تا جایی که حتا مردم امریکا به شدت اصراف او را انتقاد کرده اند. این انتقاد ها وقتی به اوج رسید که او ماه گذشته در ضیافت پذیرایی از من موهن سنگ صدراعظم هند و همسرش لباس گرانبهایی را به تن کرده بود.
در سکرین های که در مقابل ما گذاشته شده اند، نمای سالن زیباتر و بزرگتر از آن چه است، بازتاب می یابد. برنامه با آواز جادویی بانو سولفای کرینگلبتون، خوانندة مشهور اپرا آغاز می شود. با این که نمی دانم او چه می خواند و چه آهنگی است، از آواز زیبا و پر طنین او لذت می برم.
توربیون یاگلند، رییس کمیتة نوبل ناروی با سخنان کوتاهی برنامه را رسما آغاز کرده یادآور می شود که اوباما مستحق این جایزه است؛ چون او نماینده سیاست ها و برخوردییست که کمیتة نارویژی نوبل بیشتر از یک صد سال است برای گسترش وحمایت از آنها تلاش می کند.
لانگ لانگ، پیانیست مشهور، قطعه یی را اجرا می کند که نمی دانم چیست. از اطلاعات اندک و نادانی خود در موسیقی خجل شده ام.
مرد سیاهپوست جوانی در چوکی های عقب ما نشسته است. مریم از دیدن او خوشحال و هیجان زده است و برایم توضیح می دهد که او ویل اسمیت است بازیگر معروف هالیود که در فلم مشهور " من افسانه استم" نقش مرکزی را داشته است. باز هم نادانم و از این هنر پیشه و فلم او چیزی نمی دانم. حاضرین در تالار همه متوجه ویل اسیمت اند. این نگاهان نشانه های شهرت و محبوبیت او اند. مثل این که دیدار با اوباما و ویل اسمیت برای اکثریت حاضرین ارزش همانند دارد.
شب قبل برنامة (تاک شو) تلویزیون سکاندوی برنامه یی داشت که من نیز بایددر آن با حضور ویل اسمیت وخانمش شرکت می کردم. اما نسبت به حساسیت هایی که در پرسش ها وجود داشت از شرکت خود داری کردم. هنرایت می گوید که این چانس طلایی بوده است که آن را از دست داده ام. میدانم که او تنها به حضور ویل اسمیت در برنامه فکر می کند و من به پرسش هایی که پاسخی حداقل متناسب به توقعات غربیان برای آن ندارم، فکر می کنم. البته اعتراف می کنم که در هنگام دعوت در مورد شهرت جهانی ویل اسمیت چیزی نمی دانستم. شاید...
دیپلوم، مدال و چک یک میلیون دالری را آقای توربیون یاگلند برای اوباما تقدیم می کند. همه حاضرین به پا ایستاده و کف می زنند.
اسپرنزا سپالدینگ خوانندة مشهور امریکایی که هنرمند مورد علاقه اوباماست و به دعوت او به این برنامه دعوت شده است، آهنگی می خواند و ارکستر کلاسیک با او همراهی می کنند.
آقای اوباما سخنرانی خود را آغاز می کند. او سخنران ورزیده یی است بدون مراجعه به یاداشت و کاغذی، روان و فصیح صحبت می کند. اوباما اشاره می کند که بدون شک سایر نامزدان برای دریافت این جایزه شایسته گی های بیشتری داشته اند.
اوباما با این جملات سخنرانی خود را آغاز کرد: " من این افتخار را با احساس عمیق حق شناسی و فروتنی بسیار دریافت می کنم. این جایزه ای است که با والاترین آرمانهای ما سخن می گوید که با وجود همۀ ستمکاری ها و دشواری ها، ما به سادگی زندانیان سرنوشت نیستیم. اعمال ما اهمیت دارند و می توانند تاریخ را به سوی عدالت متمایل سازند."
می بینم که اوباما متوجه حساسیت های مردم در تعارضی که میان جایزه صلح نوبل و فرماندهی دو جنگ گسترده در عراق و به ویژه در افغانستان وجود دارد، است. او به نحوی به پرسش هایی که در این مورد طرح شده اند پاسخ می دهد:" اما شاید عمیق ترین مساله یی که در حول و حوش دریافت این جایزه به وسیلۀ من وجود دارد این باشد که من فرماندۀ کل قوای کشوری هستم که در بحبوحۀ دوجنگ قرار دارد. یکی از این دو جنگ در حال پایان گرفتن است. دیگری جنگی است که آمریکا خواستار آن نبود؛ جنگی که در آن چهل و دو کشور دیگر – مشتمل بر ناروی – در تلاشی به خاطر دفاع از خود مان و دیگر کشورها در برابر حملات بیشتر، به ما پیوسته اند.
ماهمچنان در حالت جنگ قرار داریم و من مسؤول اعزام هزاران آمریکایی جوان به میدان نبرد در یک سرزمین دوردست هستم. برخی از آنان خواهند کشت، و برخی دیگر جان خود را ازدست خواهند داد. و بنا بر این من با احساس حادی نسبت به بهای جنگ مسلحانه – سرشار از پرسشهای دشواری پیرامون رابطه میان جنگ و صلح و تلاش ما برای جایگزین ساختن یکی به وسیلۀ دیگری - به اینجا آمده ام."
او در میان صد ها نفری که مشتاقانه برایش گوش می دهند، فیلسوفانه از رابطه میان جنگ و صلح و متعادل سازی سخن می گوید.
مفهوم جنگ عادلانه را تشریح می کند و بر تقدس جنگ، در صورتی که منظوری برای راهیابی برای حقیقت باشد، تاکید می کند. این سخنان بیشتر بر دلم می چسند فکر می کنم که در تمام تالار من بیشتر از همه اهمیت جنگ علیه تروریزم را در افغانستان حس می کنم. او سیاست های غیر خشونت آمیز گاندی و لوترکینگ را ستایش می کند؛ اما اضافه می کند که در همه حالات نمیتوان با این سیاست ها خشونت رامهار کرد: "مذاکرات قادر به متقاعد ساختن رهبران القاعده دربه زمین گذاشتن سلاح نیستند".
وقتی که می گوید بیایید و به دنبال جهانی که باید باشد برویم، و آنچه را که هنوز در روح های ما از خدا نشان دارد، برانگیزیم . همه حاضرین به شدت کف می زنند.
اوباما بیشتر از وقتی که برایش تعیین شده است، سخن می گوید. همه می شنوند. در اخیر همه با شور و هیجان کف می زنند. وقتی که از تالار بیرون می شویم مریم موفق می شود که ویل اسمیت را از نزدیک ببیند و عکسی هر چند ناروشن با وی در موبایل خود داشته باشد.
بدون شک تصمیم اوباما مبنی بر فرستادن 30 هزار نیروی جدید به افغانستان، خالی از دشواری نبوده است. او در میان حساسیت ها باید مردم خود را قناعت داده و از ضرورت جنگ سخن را برای شان تفسیر می کرد؛ اما تعیین ضرب الاجل برای اخراج این نیرو ها تا سال 2011 کاملا در تعارض با تصمیم اول او قرار دارد. اعلام خروج سربازان امریکایی از افغانستان بر استراتیژی مبارزه با طالبان صدمه خواهد زد. ظاهرا امریکا از این که افغانستان واقعا گور امپراتوری های بزرگ است به وحشت افتاده است و می خواهد که با زدن سیلی بر روی خود ماهرانه با رّوی سرخ از میدان جنگ فرار کند.
و من در هنگام بیرون شدن از تالار باز هم فکر می کنم که آیا اوباما به فرار فکر می کند؟ آیا واقعا در برابر تعهدات خود در مقابل افغانستان و صلح در خاور میانه پایا خواهد بود؟ و آیا واقعا آبروی جایزه صلح نوبل را خواهد نگهداشت؟
شهرنوش برای طرح دیدگاههای گوناگون در عرصه های اجتماع، ادبیات و فرهنگ بنیاد نهاده شده است.