تن های کوچک؛ غم های بزرگ

شهرنوش

لباس کهنه و رنگ و رورفته یی بر تن دارد. رنگ اصلی پوست اش معلوم نمی شود. چیزیست میان قهوه یی و گلابی. احتمالا بیشتر از نه سال ندارد. موهایش اصلاح نشده است و یک کلاه رنگ باخته چرکین که توته های کوچک آیینه در آن دوخته شده اند، بر سرش است. او یک سطل کوچک با چند توته تکه چرک به دست دارد و در کنار سرک عقب موتر هایی که به سرعت روان استند، می دود و فریاد می زند:" کاکا موترت را بشویم." هیچ هراسی ندارد که مبادا بر زیر عرابه های موتر له شود. هنگامی که موتر ها به سرعت از جاده می گذرند، انبوهی از خاک و گل جاده را بر روی شهیر و سایر پیاده روان می پاشند.

شهیر  که سن واقعی خود را نمی داند، می گوید: " با مادر و سه خواهر خود زنده گی می کنم. مادرم بعضی روز ها به کالا شویی می رود او قبلا در یک دفتر پاککار بود اما از آنجا اخراج شد چون قدرت کافی برای کار کردن نداشت. من هر روز از شش صبح تا شش شام شیشه های موتر ها را پاک می کنم." از ش می پرسم:" آیا از این کار پول کافی به دست می آورد.؟"

می خندد و دستانش را فیلسوفانه تکان می دهد:" کاکا پول کافی از کجا شد؟ روز های که خوب کار کنم صد افغانی به دست می آورم. بعضی روز ها اصلا پولی به دست نمی آورم."

 وقتی از پدرش می پرسم، چشمانش گرد شده به دور خیره می شوند.

 می گوید:" نمی فهمم کجاست؟ نمی فهمم مرده است یا زنده؟ مادرم به ما چیزی نگفته است." احمد با گفتن این جمله ها ازم دور می شود و باز هم عقب موتر ها روان می شود. چند دقیقه یی در کنار جادة کنار مکروریان سوم و چارم که به میدان هوایی منتهی می شودمی ایستم و به شهیر نگاه می کنم. شهیر سر نترسی دارد. در فاصله که قطار موتر ها نمی توانند به سرعت حرکت کنند به آنها نزدیک می شود، شیشه های موتر را با تکه های نم پر صافی می کشد و پول مطالبه می کند. می بینم که یک نفر برایش یک نوتی می دهد. درست نمی دانم که چند افغانیگی است اما احتمالا از 10 افغانی بیشتر نیست. پس تر متوجه می شوم که شهیر با فحش های غلیظ یک موتر را دور می زند و در همین حال قاه قاه می خندد.

شهیر در یکی از کلبه های منطقه بی بی مهرو زنده گی می کند. او می گوید که یک اتاق تاریک و کوچک را به کرایه گرفته اند که تشناب و آشپز خانه هم ندارد:" مادرم در کنج حویلی یگان روز نان پخته می کند. شاید در هر دو ماه یکبار بتوانیم که حمام برویم."

شهیر کوچکتر از آنست که حساب روز و ماه را داشته باشد اما هنگامی که به چرک های پینه بسته در سرو وصورتش می نگرم، باور می کنم که هر چند ماه بعد یکبار بتواند به  شست و شو بپردازد.

این تنهاشهیر نه ساله نیست که  در سرک های کابل به دنبال یک شغل و درآمد است. تنها در شهر کابل در حدود 100 هزار کودک روزانه برای به دست آوردن پول و مایحتاج خانواده از خانه های شان بیرون می شوند. تنها عده یی محدود از آنان امکانات رفتن به مکتب را دارند و باقی وقت را کار می کنند. مطابق یک گزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر،  65 در صد کودکان کارگر در افغانستان از امکانات آموزش و تحصیل محروم اند و 41 در صد کودکان افغان روزانه بین شش تا نه ساعت مصروف کار استند و 7 در صد کودکان مصروف قالیبافی که یکی از خطرناک ترین کار های شاقه برای کودکان به شمار می رود،  اند.

فرزانه، دختر کوچک دیگریست که صافی به دست به دنبال موتر ها می دود. وقتی به او نزدیک می شوم، می بینم که قطرات اشک از چشمانش جاری است و با سر و صدا به موتری که می گذرد، فحش می دهد.

ازش می پرسم:" چه شده است؟"

 می گوید:" .... بر رویم تف انداخت و پول هم نداد..."

می بینم که لباس هایش با گل و لای آلوده است و معلوم می شود که گل و لای در اثر سرعت یک موتر از کنار جاده بر روی لباس هایش جا گرفته است.  فرزانه با یک خواهر دیگر خود روزانه در کنار جاده یی که از کنار وزارت معارف می گذرد، از عقب موتر ها می دود و می خواهد که پولی از راننده گان به دست بیاورد. از فرزانه می پرسم: " این سرک خیلی بیروبار است و موتر های اجازه ایستاد شدن ندارند، چرا به یک سرک دیگر نمی روی؟" فرزانه مظلومانه  چیز هایی می گوید. حدس می زنم که هدف او شستن شیشه های موتر نیست او صرف می خواهد که حس عاطفه راننده گان را تحریک کند و پولی به دست بیاورد. در همین حال یکی راننده یک تکسی از شیشه موتر سرش را بیرون می کند و با عصبانیت می گوید:" خود را به زیر عرابه های موتر ها می اندازند. یک روز کشته می شوند و ما در غم می مانیم."

کودکانی که در دکان ها و مراکز سربسته کار می کنند نسبتا موقعیت بهتری دارند. ایشان حداقل کار دوامدار و معاش ثابتی دارند. البته این توجیه کننده ظلمی که بر ایشان می رود  و موقعیت نامناسب شان نیست اما در مقایسه با کودکان سر سرک در حالت بهتری قرا ردارند.

طارق نوجوان پانزده ساله یسست که در یکی از سوپرمارکیت های لوکس شهر کابل کار می کند. وظیفه او پاک کاری اطراف مارکیت و انتقال اشیا  از داخل به بیرون و یا از بیرون به داخل است. او لباس های نسبتا منظمی بر تن دارد و عاقل تر از سنش معلوم می شود. طارق می گوید:" چندین دوست پدرم ضمانت مرا کرده اند تا بتوانم در این مارکیت کار کنم. برایم ماهانه پنج هزار افغانی می دهند و من وقت مکتب رفتن را نیز دارم اما برای درس خواندن و یاد گرفتن وقت کافی ندارم. " شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید:" خوب چاره یی نیست باید کار کنم تا به خانواده ام کمک کنم."

قانون اساسی افغانستان و قانون کار تصریح می دارند که واداشتن کودکان به کار های شاقه خلاف قانون است. مطابق "کنوانسیون حقوق طفل" که افغانستان یکی از امضا کننده گان آن است کار کردن اطفال زیر سن یازده غیر قانونی است. این در حالیست که در افغانستان یک سوم کودکانی که در سن مکتب قرار دارند در سرک ها سرگردان پول به دست آوردن اند و به اجرای کار های شاقه مجبور شده اند. در همین حال صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر وضعیت کودکان را در افغانستان نگران کننده می خوانند.

خانم حمیده برمکی، کمیشنر حقوق بشر و مسؤول بخش کودکان در کمیسیون حقوق بشر در مورد آسیب های کار کودکان  و اطفال زیر سن می گوید: "دلایل اصلی کار کردن کودکان در افغانستان فقر، مهاجرت، مواد مخدر و عدم امکانات رفاهی برای خانواده هاست. خشونت های خانواده گی نیز به نحوی در این راستا اثر گذارند.کودکانی که در سرک ها کار می کنند خیلی آسیب پذیر استند. آنان قربانی خشونت، مواد مخدر و تجاوز های جنسی می گردند و خانواده هایشان به هیچ صورت توانمندی دفاع از آنان را ندارند."

خانم برمکی اضافه می کند:" تا حال ده ها دوسیه از اطفالی که هنگام کار کردن مورد خشونت قرا رگرفته اند، از سوی کمیسیون مستقل حقوق بشر مطالعه شده است و برای تامین عدالت به این کودکان کمک های لازم حقوقی ومدنی صورت گرفته است." خانم برمکی با این حال اذعان می دارد که کمیسیون مستقل حقوق بشر یک نهاد اجرایی نیست بنا نمی تواند کار زیادی به این اطفال انجام بدهد.

به گفتة آقای واصل نور مهمند معین وزارت کار و امور اجتماعی در افغانستان بیش از پنج میلیون کودک در معرض خطر قرار دارند. آقای مهمند خاطر نشان ساختند:" وزارت کار و امور اجتماعی برنامه های گسترده یی در حمایت از کودکان روی دست دارد. یکی از این برنامه ها حمایت از کودکانی است که مجبور شده اند به جای درس به کار و کار های شاقه بپردازند. این وزارت شبکه های محافظتی را برای حمایت از کودکان ایجاد کرده است و تا حال دو میلیون و سه صد و هفتاد هزار کودک تحت پوشش برنامه های این وزارت قرار گرفته اند."

 آقای مهمند در عین حال با احتیاط  می افزاید که امینت یکی از دشواری هاییست که برنامه های حمایتی مختل می کند. او در ضمن به عدم بودیجه کافی برای پوشش تمام کشور اشاره می کند.

در این حالت افغانستان را میتوان کشوری نامید که خلاف قانون اساسی عمل می کند و در عین حال امکانات و  ابزار های لازم را برای جلوگیری از کار کودکان در دسترس ندارد و بزرگترین سرمایه خود را که همانا کودکان است، از دست می دهد.